ولی کاش درسم رو جدیتر میگرفتم و زبانم رو هم تقویت میکردم اونوقت میتونستم مترجم کتب و مقالات انگلیسی بشم و البته خودمم یه مقدمه ای مینوشتم.
دیگه نمیدونم چیکار باید میکردم که نکردم؟شاید تقصیر خودمم نبود چون من توی زندگیم واقعا بیش از حد توانم تلاش کردم حالا شانسم نیاورد دیگه کاریشم نمیشه کرد.
یکم ناراحتم و الانم توی این نور کم چشام داره درد میگیره عینکمم گه اگه نباشه کلا مغزم منفجر میشه از درد چون آستیگماتم...
دوست دارم بشینم تا صبح حرف بزنم ولی خب نه شنونده ای نه خواننده ای نه جذابیتی ...هیع
یاد این شعر افتادم: مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد...
البته صاحب سخن!
دهکده ایرونی ...
برچسب : نویسنده : bazammano بازدید : 221