امروز فردا

امروز با اینکه روز تعطیل بود از7 صبح تا 5 عصر درگیر کار بودم.یعنی در اصل 3 مرحله کار انجام دادم و خسته و کوفته برگشتم خونه.بعد فایلهای درسی فردا رو پرینت گرفتم و البته قبلشم رفته بودم کار یه ارباب رجوع رو انجام دادم.8 رسیدم خونه الانم مثل جنازه افتادم.چشام باز نمیشه از خستگی.دوست داشتم دروس فردا رویه مرور بزنم تاجلو استاد شرمنده نشم.

من همیشه میدونم که خودمم و خودم و رو هیچکی نباید حساب باز کنم.امروز برای صدمین بار بهم ثابت شد.

یه جورایی بدجوری احساس تنهایی میکنم.اگه آدم قوی نبودم بدجوری کم میاوردم ولی شکر خدا تاحالا کم نیاوردم و منت هیچ بنی بشری رو نکشیدم.شده تا قله قاف برم بازم کار خودم رو خودم انجام میدم.

در نهایت این حس تنهایی رو رو با پروردگار یکتایی که فکر میکنم حرفامو  می فهمه قسمت میکنم.

دارم فیلم میبینم و وسطاش شایدم اوایلش گرم خواب میشم تا فردا یه روز خوب شروع بشه. ان شاء الله...